متن مِهِ صبحگاهی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات مِهِ صبحگاهی
سحر آمد
با پنجرههای نمناک
و بوسهای تازه بر پیشانی برگهای بیقرار شب.
مه،
ریسمان سست رؤیاهای زمین بود
که خورشید،
قلم موی طلاییاش را در آبهای راکد فرو برد
و نقش بست.
پرندهای
نغمهای را شکافت
و جهان،
یک بار دیگر
از نو خوانده شد.
اعظم کلیابی بانوی کاشانی
در حال بارگذاری...