متن تولد دوباره
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات تولد دوباره
سحر آمد
با پنجرههای نمناک
و بوسهای تازه بر پیشانی برگهای بیقرار شب.
مه،
ریسمان سست رؤیاهای زمین بود
که خورشید،
قلم موی طلاییاش را در آبهای راکد فرو برد
و نقش بست.
پرندهای
نغمهای را شکافت
و جهان،
یک بار دیگر
از نو خوانده شد.
سوگند به لحظه دیدارت
که انگار منی در من زاده شد
تابستان آرام از شاخهها فرو ریخت،
و پاییز
با ردای زرینش
در آستانهی جهان ایستاد…
چه دلپذیر است این تغییر،
انگار روح زمین تازه متولد میشود.
تنهایی، سایهای سنگین بر قلب،
زمزمهای خاموش در سکوت شب.
در میان جمع، اما بیصدا،
در میان هیاهو، اما بیگانه.
هر نگاه، عبوری سرد،
هر کلام، پژواکی دور.
دل، آغوشی میخواهد که نیست،
صدایی که در سکوت گم شده.
تنهایی، باران بیپایان یک دل شکسته،
تنهایی، سکوتی که درد را...
نشستهام
کنار پنجرهای که باد از آن
بوی شکوفههای دیررس را
با خودش آورده...
درختِ حیاط
دیگر سوگوارِ سیبِ افتاده نیست،
با هر نفسِ نسیم،
برگ تازهای میروید از دلش.
پرندهها،
میانِ ابرهای روشنِ صبح
نمیپرند،
میرقصند...
کوه
بیصدا
دارد آفتاب را در آغوش میکشد،
آنقدر آرام
که انگار هزار...
در فصل زرد
پشت دیوار سکوت
به جرم پایکوبی
اسیر شد دختر عصیان
با تولد ی دیگر
ایمان آورده ام
به فصل سرد