نگاهت آتش افکنده ست در جان و روان من شراری از لبت افتاده در باغ جنان من به گرداب غمت افتادهام چون موج سرگردان نه ساحل میشناسد دل، نه لنگر میتوان من چو شبنم در هوای روی ماهت میشوم خورشید نگه کن تا ببینی چیست راز آسمان من به زلف...