پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
اقیانوسم، نامم هرچه که باشد فرقی ندارد،هرچه در من بیاندازی باز همانماما نگاهت را که از من بر میداری دنیا به پایان می رسد!مثال لحظه ای می مانم که شهاب سنگ به آن برخورد کرده باشد...من آرامم تا آن لحظه که تو را در خود ببینم!پس نگاهم کن تا جهان در آرامش فرو رود!!!...
دنیای بی تو، یاس کم داردبی تو جهان، احساس کم داردیک بار طولانی نگاهم کناین صحنه یک عکاس، کم دارد...
نگو شب بخیرفقط نگاهم کنکنارِ تو تمام شبها آرام است...️️️...
در این چهارشنبه آخر سالآتش روشن میکنم به یاد آتشی که در دلم انداختیدلم نمیخواهد خاموش شودتا صبح بیدار میمانم و هیزمی به داخل آتش می اندازمنگاهم کن و مگذار آتش عشق مان خاموش شود...
چراغها را خاموش کن...نور نمی خواهم...فقط نگاهم کن...برق نگاهِ اسفندیت مرا که هیچ,تمام شب را مچاله می کند...تمام ماه های سال را به صلابه میکشد...بهار تابستان و پاییز در مقابلت سرِ تعظیم فرود می آورندآری تو یک اسفندی هستی پادشاه احساس ملکه ی زمستان...
نگاهم کن که شب گم شه ! نگاهم کن که پیدا شم!.نگاهم کن ! نگاهم کن ! نذار تنهاترین باشم !......