شنبه , ۲۹ دی ۱۴۰۳
پاگُشایِ سپیده دمان است؛ شورِ نگاهت!شیما رحمانی...
به دست خود شده ام من اسیر و زندانیتتمام دار و ندارم فدا و ارزانیت.به پاگشای تو در شهر از همان دیشببه صف شدند همه تا شوند قربانیت.به رغم حالت آرام و سر به زیرت بازبه هم زده ست جهان را عبور طوفانیت.اگر به فکر جهانی و صلح و آرامشعوض کن حالت آن روسری_لبنانیت.تو شاعرانه ترین خلقت خدا هستیکه می چکد غزل از عشوه های پنهانیت...
کاش می شد در دل این "خرداد" دلپذیربا صدای پایتجاده چشمانم را پاگشا نمایی،باران شوی و خیسم کنیاز آوار عشق......