شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
من اون شاهی ام که جلو چشای تو کیش و مات شدم ......
ابر اگر از قبله آید، تند باران میشودشاه اگر دزدی نماید، مُلک ویران میشود...
اصلا به درد هیچ غلامی نمیخورَدمعشوقهای که واردِ دربارِ شاه شد......
شاهی که بر رعیت خود می کند ستممستی بُود که می کند از ران خود کباب....
من مات توام...شاه دلم باش...
بازی روز و شب دنیای ما یکسان نبودشاه در شطرنج می ماند ولی سرباز نه ...!...
هم شاه منیهم جان منی...
آمدی با دل من بازی شطرنج کنی! شاه مغرورم و با دیدن تو مات شدم...