سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
تو را کسی که شد آیینه دار ، می فهمدکسی که می کِشد از خود کنار می فهمدنه هرکه از مِی و میخانه دَم زَنَد ،تنها شراب را چشمانِ خُمار می فهمدتویی که لحظه به لحظه دلت تَرک خورده ست!سکوتِ خونینت را ، اَنار می فهمدنه کوهسار نه دریا، قبول باید کرد کویرِ هجرت را، جویبار می فهمدبه یاد حضرت معشوق، سرفرازی را--سری که رفت به بالای دار می فهمدحریفِ تو شبِ طوفانِ سرنوشت نشددرختِ صبحِ تورا، ریشه دار می فهمدمباش چشم به راهِ...
در جادهی خیال!عبور ِتو؛ بی مجوزقانونیست......
روز،،،/حیران شد/حیران،،،/از کنارش/عبور کرد/محبوبه ی شب...