پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
به آواز دل انگیز قناری خزانی را بود هر نو بهاری چه خوش باشد که با بذر محبتگل لبخند بر لبها بکاری اعظم کلیابی بانوی کاشانی...
ای خوش آن عمر که در شغل محبت گذرد...
از محبت خارها شاخمیشوند اون قدیم بودگل می شدند...
از من گذشت و من هم از او بگذرم ولیبا چون منی بغیر محبت روا نبود...
لایق پرستش است کسی کهدر این بی مهری ها جانانه محبت میکند !...
زنهار ! ز کس وفا مجویید که مندیدم همه را و آزمودم همه را...
لایق پرستش است کسی که در این بی مهری ها جانانه محبت میکند...
پدر با کوله باریاز عشق و مهربانی و محبتقامتت الف بود دال شد...
به تو افتاد محبتتو شدی جان و روانم...
بهترین هدیه برای مادرمحبت است...
هرگز دل از محبت او بر نداشتم...
محبت تنها جوشکاری است که دلهای شکسته رآرایگان جوش میدهد....