بی تاب ترینم؛ بگشای ساحل امن آغوشت را، قراری باش بر موج های طوفانی دلم... .
و بهار که شد چشم بگشاییم شاید در فصل شگفتیِ خوشآیندِ شکوفه ها گلی را بیابیم در انتظارِ شاهزادهی کوچکش، بی تاب …
خداوندا اگرجایی دلی بی تاب دلدار است نمیدانم چطور اما خودت پا در میانی کن