شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
درخت دلتنگ تبر می شود...!وقتی پرنده، سیم برق رابه او ترجیح می دهد......
چون می نگرم به کار عالم بهترهر مسئله چند وجه دارد در بر ،.از منظر شعر ...آه بیچاره درختاز منظر جبر ...آه بیچاره تبر....
تبر کشیدی و آخر به جانم افتادیتویی که آمده بودی بهار من بشوی...
چون موریانه، بیشۀ ما را ز ریشه خوردکاری که کرد تفرقه با ما، تبر نکرد...
حرف هایش نشان آشنا می دادزیر گوش درختتبر...
اون درخت سربلند پرغرورکه سرش داره به خورشید میرسه منم، منم!اون درخت تن سپرده به تبرکه واسه پرنده ها دلواپسه منم، منم!......
موریانه نه! این کابوس تبر استکه درختمان را ذره ذره می خورد...
دﺭﺧﺖ با غرور به ﻋﻠﻒ ﮔﻔﺖ : ﺍﺯ ﻟﮕﺪ ﻣﺎﻝ ﺷﺪﻥ ﺧﺴﺘﻪ ﻧﺸﺪﯼ؟ﮔﻔﺖ : ﺗﺒﺮ ﮐﻪ ﺧﻮﺭﺩﯼ ﻣﯽ ﻓﻬﻤﯽ که،ﻣﻦ ﺍﺯ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﻡ ﺗﻮ ﺍﺯ ﺧﻮﺩی...