سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
خواستم گریه کنم، قلب صبورم نگذاشت وقت زانو زدنم بود، غرورم نگذاشت...
من روی دِل تو کار کردم یک عُمرامّا نشذم سنگ تراشی قابل......
قبل پاییزتو غایب بودی!بعد پاییزتو غایب بودی!همه جا، کافه نشینی کردمآنور میزتو غایب بودی!آنطرف تر نم باران هم بودسرفه ی خشک درختان هم بودساعت خیره ی میدان هم بودچشم بد، دوووردو فنجان هم بودآنور میزتو غایب بودیآنور میزهوا تاریک استهمه ی منظره ها، کاغذی أندوسط قاب خیابانی سرخدو نفرشکل خداحافظی أند...
عاقبت عشق به یک خاطره می پیونددکفش می ساید و می خندد و در می بندد...
گفته بودم که تو را دوست ندارم دیگردرد آنجا که عمیق است، به حاشا برسد......
کفاف ِحسرت ما را زمین نخواهد داد ... ...
هرگز گمان مبر که دلم را شکسته ایبا هر قدم که دور شدی استخوانم شکست...
گیسو رها نکن که به اندازه ی نیازافسانه های در هم و برهم شنیده اییم...
تو لذتِ مکاشفه در باغ های مستمن قفلِ زنگ خورده ی جامانده بر دری......
هر وقت که دیر میکنی، مثل سه تاردر مایه ی شور میزند بی تو دلم...
من قفلِ زنگ خورده ی جامانده بر دری......
تو لذتِ مکاشفه در باغ های مستمن قفلِ زنگ خورده ی جامانده بر دری...
پلک بستی که تماشا به تمنا برسدپلک بگشا که تمنا به تماشا برسدچشم کنعان نگران است خدایا مگذاربوی پیراهن یوسف به زلیخا برسدترسم این نیست که او با لب خندان برودترسم این است که او روز مبادا برسدعقل می گفت که سهم من و تو دلتنگی استعشق فرمود : نباید به مساوا برسد !گفته_بودم_که_تو_را_دوست_ندارم_دیگر...درد_آنجا_که_عمیق_است_به_حاشا_برسد...
رسول قوم ستمکار خاطرات تویی.......
با هر کس و ناکسی نشستی جز منزیبایی منحصر به جمعی داری!!!!...
نخواه بردگی عین و شین و قاف کنم! ...
گفته بودم که تو را دوست ندارم دیگردرد آنجا که عمیق است به حاشا برسد!...
مهر در سجاده ام پنهان بماند بهتر استکفر ما در سایه ی ایمان بماند بهتر استعشق و رسوایی خطر دارد زلیخای عزیزیوسفت در گوشه زندان بماند بهتر استدر دلم نفرین و بر لب آفرین دارم ولی ماجرا بین لب و دندان بماند بهتر استبعد از این از عشق ما در کافه های انزوانقش مرموزی ته فنجان بماند بهتر استبی سلامی آمدی پس بی خداحافظ برو عشق بی آغاز بی پایان بماند بهتر است...
مضربِ تب به توانِ دردم... ...
بند رختی وسط طوفانم......
عاقبت عشق به یک خاطره می پیوندد......
کفاف ِ حسرت ما را زمین نخواهد داد ... ...
گلی نزد به سرم زندگی ، اجازه دهیدخودم گلی بگُذارم سر مزار خودم...
چون می نگرم به کار عالم بهترهر مسئله چند وجه دارد در بر ،.از منظر شعر ...آه بیچاره درختاز منظر جبر ...آه بیچاره تبر....
سلام غربت زیبای صبح فروردینرسیدم و نرسیدی سراب چله نشین...
سلام دختر اردیبهشت ممنوعمنگاه آخر حوا . بهشت ممنوعم...
سلام پنجره ی نیمه باز خردادیترک ترک شده در کوچه ها ی آزادی...
خدای تیر گلوگاه غم مرا بشناسبرای عرض ادب آمدم مرا بشناس...
منم که غربت مرداد را وجب کردمشب نیامدنت را دوباره شب کردم...
رسیدم از وسط امتحان عشق و خطربه کارنامه ی مردود ظهر شهریور...
خزان رسید و شب کوچه را تصرف کردو مهر در بغل کاج ها توقف کرد...
و بعد نوبت آبان رسید و بارانششب عذاب و خیابان راهبندانش...
تمام پنجره های جهان مکدر بوددرست اخر صف ایستگاه آذر بود...
هزار دانه ی اسفند ماند بر دستمدو سایه دود شد و سالنامه را بستم...
و شاعرانه ترین ماه ، ماه بهمن بود...
که دی سوار شد و آسمان به حرف آمدو پشت بند دوتا ابر تیره برف امد...
او شاخه گلی لای کتاب، اما من؟از ماه پلی به آفتاب اما من؟او سیر تکامل قشنگی دارداینگونه:نقابقابآب..اما من؟...
از عشق همین خاطره می ماند و بس !گلدان لب پنجره می ماند و بس !ازآن همه چای عصر گاهی با همبر میز دو تا دایره می ماند و بس !...
از حباب نفسم می فهممچیزی از من ته دریا ماندهمثل جا ماندن قلاب در آب؛بدنم در بدنت جا مانده......
ای همقطارِ آخرین رویا کجایی؟ای بی تو من مجنون بی لیلا کجایی؟...
مرا سیاه نکن آدم زغال فروشمرا چکار به این کوچه های فال فروش؟مرا چکار به این قوم قیل و قال فروش؟گرفته حالم از این شهر ضدحال فروش...
برف آمد که جای پای تو رابر زمین عمق بیشتر بدهدبرف آمد که با زبان سپیدجغد را از درخت پَر بدهداز همین قاب مستطیلی شکلدیده ام ایستگاه آخر راشیشهها را بخار میگیردتا نبینم نگاه آخر راچیزی از آسمان نمیخواهمتو اگر لکه ابر من باشیزندگی را به گور میبخشمتو اگر سنگ قبر من باشی...
خواستم گریه کنم قلب صبورم نگذاشتوقت زانو زدنم بود غرورم نگذاشت...
گفته بودم که تو را دوست ندارم دیگر !درد آنجا که عمیق است به حاشا برسد...
چه استراحت خوبی است در جوار خودمخودم برای خودم با خودم کنار خودم...
من تو را می برم از یاد ولی بعد از مرگ...
نرسیدن به تو آغاز کماست...
اینجا کسی برای کسی بی قرار نیستمن در کنار پنجره ام او کنار کیست ؟...
من چه خاکی سر آن خاطره ها بگذارم ؟تو اگر سایه به دیوار کسی بگذاری ؟!...