پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
گنجشک های شهر دیگر حوالی آدم ها پر نمی زنند از وقتی به جای درخت ها مجسمه هایی کاشته اند که بوی هیچ فصلی را ندارد....
حالاکهرفتهایپرندهایآمدهاستحوالیِاینباغِروبهروهیچنمیخواهدفقطمیگویدکو کو ......
حرف من ، سوال من ، زمزمهی زیر لبهکه چرا تو این حوالی، شب ِ یلدا هر شبه...
چشم و دل دانی چه خواهند این حوالی؟؟؟بودنت را ،دیدنت را ، قانعم حتی کمی...!...
با قهر بگویی که ببین!من رفتم اما نروی همین حوالی باشی...
برای چراغ های همسایه هم نور آرزو کنبی شک حوالی ات روشن تر خواهد شد....