پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
پاییزم را با تو شریک میشومبرگ به برگ، باران به بارانتو کنارم می مانیو من قدردان بودنتپاییز را بهار میکنم!...
چگونه از تو بگذرم؟وقتی همین دوست داشتنتمرا زنده نگه داشته... ....
تمام خنده هایم را نذر کرده امتا تو همان باشیکه صبح یکی از روزهای خداعطر دستهایت،دلتنگی ام را به باد می سپارد... ...
هر صبحزندگی برای ادامه پیدا کردنبه دنبال بهانه می گرددو چه بهانه ایزیباتر از چشمانت ... ️️️...
برای ما که کسیشعر نخواهد گفتخوشا به حال توییکه مخاطب شعری... ️️️...
.هر صبحزندگی برای ادامه پیدا کردنبه دنبال بهانه می گرددو چه بهانه ایزیباتر از چشمانت. عشق ️️️...
هر گوشه ی این شهر کسی خواب ندارددرگیر همان کسی که آسوده به خواب است...
تمام راه رفته را برگردلبخندهایت را درخاطرم جا گذاشتی......
آدمی نیست که عاشق نشود وقت بهاروای از آن سال که بی یار بهارش برسد!...
با یک گل بهار نمیشوددرستبا خنده های تو امابهار امدنی ست.......
پنجشنبه ات بخیرایآرزوینداشته یتمام هفته ی من... ...
فراموشم شدکه قرار بود فراموشت کنممن هرگز چشمهایت را نمیبخشم......
تمامِ مدتی که نگاهت می کردم،خنده هایت بهانه ام بودند،بهانه ای برای بیشتردوست داشتنت... ️️️...
من فقط یک ایستگاه بین راهی بودم ...که او خستگی در کند و به راهش ادامه دهدبرای رسیدن به آنکه دوستش دارد! ....
چشم و دل دانی چه خواهند این حوالی؟؟؟بودنت را ،دیدنت را ، قانعم حتی کمی...!...
هر کس مرا میبیندمیگوید: «به خودت برس!»نمیدانند، آنقدر دور شدهایکه من هرگز به خودم نمیرسم ......
چقدر مُردهاند آدمهاییکه دوستت دارندو تو دوستشان نداریو چقدر حقیرند آدمهاییکه دوستشان داریو دوستت ندارند!...
عاشقتم...وقتی اینو گفت، دیگه بقیه حرفاشو نشنیدم! کاش زندگی همون لحظهای که آدما به هم میگن «دوستت دارم» یا «عاشقتم» تموم میشد......