پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
چون خیالت همه شب مونس و دمساز من است شرم دارم که شکایت برم از تنهایی...
به کجا برم شکایت به که گویم این حکایت که لبت حیات ما بود و نداشتی دوامی...
زخم تبرت مانده ولی جای شکایتشادم که نگه داشته ام از تو نشانه...
بیوفاباشی...شکایتمیکنند!باوفاباشیخیانتمیکنند...مهربانیگرچهآیینقشنگیست،اما...مهربانباشی،رهایتمیکنند......
از دیگران شکایت نمیکنمبلکه خودم را تغییر میدهمچرا که کفش پوشیدن راحتر ازفرش کردن دنیاست...