پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
شاخه تا آمد به برگش خو کند پاییز شد...
مشکل شرعی ندارد بوسه از لب های تو میوه ی بیرون زده از باغ حق عابر است!...
از تو تنها، وصف دیدارت نصیب ما شدهبرف تجریش است و سوزش می رسد پایین شهر...
در سرم بافته ام با تو خیالی که شبیمن سر موی تو می بافم و تو شال مرا...
هر زمان فالی گرفتمغم مخور آمد ولی...این امید واهی حافظمرا دیوانه کرد!...
از تو تنها وصف دیدارت نصیب ما شدهبرف ِ تجریش است و سوزش می رسد پاییِن شهر...