پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
ای مه عید روی تو ای شب قدر موی توچون برسم بجوی تو پاک شود پلید من...
چون موی تو یلدا و لبت پسته ی اعلاستامشب گل هر جمع که باشی دلم آن جاست...
این روسری آشفته یک موی بلند استآشفتگی موی تو دیوانه کننده است...
روسری سر کن و نگذار میان من و باد سر آشفتگی موی تو دعوا بشود...
در سرم بافته ام با تو خیالی که شبیمن سر موی تو می بافم و تو شال مرا...
خواهشی دارم .. جسارت می شود...اما اگرموی تو آشقته باشد دور گردن بهتر است...
روسری سر کن و نگذار میان منو بادسر آشفتگی موی تو دعوا بشود......
یک کوه پیر منفعل شدکه از یائسگی گذشته بودتو را فتح کردیا تو او رانمیدانمبه ھر حال یک پرچم سفید چون موی تو...در قله باد می خورد...
موی تو باشد وشب را به درازا بکشدوای اگر کار منو عشق به یلدا بکشد...