روسری ام آبرودارترین پرچمی ست که لذت پریشان کردن گیسوانم را از باد میگیرد...
بعد از تو هنجارها را می شکنم گیسوانم را به سرانگشت های باد می سپارم و هرشب در آغوش خودم می خوابم تو این رسوایی را تاب نمی آوری.
جانانم! عشق را چه زیبا برهم میریزی وقتی عاشقانه دست به گندمزار گیسوانم میکشی و آرام گلبوسه ای کنج لبم میکاری!!!
حالم خوب است هنوز خواب می بینم ابری می آید و مرا تا سرآغازِ روییدن ... بدرقه می کند. تابستان که بیاید نمی دانم چندساله می شوم اما صدای غریبی مرتب می گویَدَم: - پس تو کی خواهی مُرد!؟ ری را ...! به کوری چشمِ کلاغ عقاب ها هرگز نمی...
در آغوش باد جنگل گیسوانم بوسه باران می شود