شهریور نار در دامن عروسِ تابستان انداخت
بی چتر پرسه میزنم زیر باران چشمانت خیس میشود پیکر بودنم در آغوش رنگارنگ دوست داشتن ات و رنگ عشق میگیرد تن بی رنگم از رنگین کمان لبخند بعد از بارش بی قراری و نسیم خواستن می وزد در هوای آفتابی دلمان
یک جمعه تنهایی ات را به قهوه مهمان می کنم تلخ تلخ من با لبخندم تو با حرفهایت شیرینش کنیم
دهان پاییز کَس از خرمالوی گونه هایت که نرسیده به انار لبانم
هیچکس نمیفهمد غربی ترین ناحیه ی قلبم بِرمودایِ دلتنگیِ توست
پاییز غمگین نیست رنگین کمان عشق است صورتی ،نارنجی،قرمز،زرد سرخابی بر گونه ی سیب عطر نارنجستان باغ پدری شکّرخنده ی یا قوت های انار و ظهر زعفرانی که مادر بزرگ خستگی اش آفتابی می شد