پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
شهریورناردر دامنعروسِ تابستانانداخت...
بی چترپرسه میزنمزیر باران چشمانتخیس میشود پیکر بودنمدر آغوش رنگارنگ دوست داشتن اتو رنگ عشق میگیرد تن بی رنگماز رنگین کمان لبخند بعد از بارش بی قراریو نسیم خواستن می وزد در هوای آفتابی دلمان...
یک جمعهتنهایی ات رابه قهوه مهمان می کنمتلخ تلخمنبا لبخندمتوبا حرفهایتشیرینش کنیم...
دهان پاییزکَساز خرمالوی گونه هایتکه نرسیدهبه انار لبانم...
هیچکس نمیفهمدغربی ترین ناحیه ی قلبمبِرمودایِ دلتنگیِ توست...
پاییزغمگین نیسترنگین کمان عشق استصورتی ،نارنجی،قرمز،زرد سرخابی بر گونه ی سیبعطر نارنجستان باغ پدری شکّرخنده ی یا قوت های انارو ظهر زعفرانی کهمادر بزرگ خستگی اش آفتابی می شد...