اکنون ز چه ترسیم که در عین بلاییم
ای تو امان هر بلا ما همه در امان تو
دلا خو کن به تنهایی که از تن ها بلا خیزد
هر برکتی که نادیده گرفته شود تبدیل به بلا می شود.
تویی که دفع شود صد بلا در آغوشت بیا که گریه کنم بیصدا در آغوشت...
هرچه بلا کشیدم من از وفا کشیدم...
برسان باده که غم روی نمود ای ساقی این شبیخون بلا باز چه بود ای ساقی
در طریق عشقبازی امن و آسایش بلاست ریش باد آن دل که با یاد تو خواهد مرحمی
تو آن بلای قشنگی که آمدی بسرم