یکشنبه , ۴ آذر ۱۴۰۳
اکنون ز چه ترسیم که در عین بلاییم...
ای تو امان هر بلا ما همه در امان تو...
دلا خو کن به تنهاییکه از تن ها بلا خیزد...
هر برکتی که نادیده گرفته شود تبدیل به بلا می شود....
تویی که دفع شود صد بلا در آغوشتبیا که گریه کنم بیصدا در آغوشت......
هرچه بلا کشیدممن از وفا کشیدم......
برسان باده که غم روی نمود ای ساقی این شبیخون بلا باز چه بود ای ساقی...
در طریق عشقبازی امن و آسایش بلاستریش باد آن دل که با یاد تو خواهد مرحمی...
تو آن بلای قشنگی که آمدی بسرم...