متن ساقی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات ساقی
ساقی مستان تویی مستی من هست توست
باعث مستی تویی کل بدن دست توست
حضرت احساس عشق باز تپیدن بگیر
روز جزا خبط ما رو به ندیدن بگیر
معجزه ای رو کن و باز از دستم بگیر
این حس پرواز را سرورم از من نگیر
مولا مددی کن تا کشتی...
پدرم ساقی نبود،ولی خیلی برام عرق ریخت
خوش باشد و گوارا..
ساقی ز چشم یاران پر کن شراب ما را
جامی به این قشنگی خوش باشد و گوارا
خسته از عشقم ، ساقی مستم کن
شعله ور هستم ، گاهی پستم کن
دل پر از آتش ، جان چه سوزان است
شعله ی این آتش از هجران است
ساقی امشب می ، بال و پر دارد ؟
مرغ تو ساقی ، دست و سر دارد ؟
خالی از...
پر کن جامم ساقی تا جان در تن باقی است
پر کن پر کن ساقی از دل غم ها جاری است
پر شد از نامردی دنیا چه نامردی
پرکن پرکن ساقی زخم از دنیا کاری است
یک روز در این خانه من بودم و یاری بود
نی بود و نوایی بود یک دلبر و ساقی بود
او بوسه طلب میکرد تشنه به لبم میکرد
هی بوسه به لب میکرد آتش به تبم میکرد
پر کن جامم ساقی تا جان در تن باقی است
پر کن پر کن ساقی از دل غم ها جاری است
دریا درد از حرف تلخم نمی فهمد
باران به باغی خشکیده و خالی است
ساقی مستان تویی مستی هفتاد و دو تن دست توست
باعث مستی تویی دست و سر و پا و بدن مست توست
حضرت احساس عشق در دل گودال تپیدن بگیر
لحظه دیدار ما با خدا خبط مرا رو به ندیدن بگیر
سرباز تو در دوره آموزشم قابل دیدار خدا نیستم...
ﺳﺎﻗﯿﺎ ﺗﻪ ﺍﺳﺘﮑﺎﻥ ﻫﺎﯾﺖ ﻧﻤﯿﮕﯿﺮﺩ ﻣﺮﺍ
ﻟﻄﻒ ﮐﻦ ﺍﺯ ﺩﻭﺭ ﺑﻌﺪﯼ ﭘﯿﮏ ﻟﯿﻮﺍﻧﯽ ﺑﺮﯾﺰ
ﻧﻪ ﺷﺮﺍﺏ ﺭﻭﺱ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻢ ﻧﻪ ﺟﻨﺲ ﺍﺭﻣﻨﯽ
ﺍﺯ ﻫﻤﯿﻦ ﺳﮓ ﻣﺰﻩ ﻫﺎﯼ ﺗﻠﺦ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﺑﺮﯾﺰ
سالیانی ست که مجنونِ حجابت شده ام
دیده ام روی تو و مستِ نقابت شده ام
سالیانی ست که در میکده ، اندوه کِشم
ساقی ام باش که من پا به رکابت شده ام
...
...
بهزاد غدیری (شاعر کاشانی)
مست چشمانت شده ام
مبادا بروی ساقی دیگران شوی...
عاقل شدم وقتی مرا دیوانه کردی
چشمان خود را جادوی این خانه کردی
ساقی به چشمان خمارم آشنا بود
هرشب مرا آوارهٔ مِیخانه کردی
این مرغ عشقی را که پرزد سوی بامت
با چشمکی آواره و بی دانه کردی
چشمم به چشمت آشنا بوده از اول
من را به خود...