شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
دستِ باران؛شانه می زد گیسوانِ نازِ بیدبید لرزید،عشق خندید،...،حادثه آمد پدید....
عشق ماندن میخواهدیک نفر که پای دلت بماند نه حرف هایت........
باید قبول کرد بعضی از کارها مردونست...مثلِ دوست داشتن یک زن!...
آغوشت را می خواهمانگاراز هزارانقرص آرام بخش آرام بخش تر است...
پلکهایت آیه های آفرینش چشم که می گشاییگرم میشود تابستان تنم ...!!!...
پارادوڪس یعنى چشماش آبى نبود اما منو تو نگاهش غرق ڪرد...!️️️...
ما که سالهاست بهم رسیدیم برای همه عشاق ارزومندم این وصال را...
دنیام با *تو* رو رواله دوست داشتنی من ......