یکشنبه , ۴ آذر ۱۴۰۳
برفآمدنت را به تاخیرانداخته بودو اکنون کروناکی به من میرسی؟...
روسفیدی باتو راهرگز نخواهمک س ا م ➡️...
زبانت، طوطیِ بی مغزپشت میله یِ دندانسرت به باد نرود...
پیر نمی شومسردی تو به سالخوردگی می برد مرابی لمس جوانی...
میخواهمعوض شودنقش هاتو در انتظاربمانیو برنگردممگر در خیالت...
عشق ،مهندس بی ذوقساخته،ویرانه ایبا آبادی احساس...
فاصله ای بینمان نیسترخ ب رخ در آینه ی خیالمیبی هیچ نقطه ی سیاهی...
تو را چون هوا بی هوابه ریه هایم میکشمگر مست شوم با تو...
من در فکر تو وتو بی خیال عالمی......
بر جگرم سوز و گدازیست از آتش عشقعطشم از شربت مرگفروکش میشود...
اکنون زبان هیس برایم خوشایندتر استدلم سکوت را خواهان است...
نقشه کشیده امبه بندبکشانمحسرت آرزویت رادر کوچه ی غربت...