سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
خیال من شده اویی که بیخیال من است!...
دلنوشته ای برای\ ع . ر\بی خیالِ تمام دلواپسی هایم که چه ساده خرج کسانی کردم که بوی ترس از نبودنشان را دَرونم حِس نکردند. پس از هر بار تلاش بیهوده از کنارِ ترس هایم با لبخندی مصنوعی گذشتند و ندیده ام گرفتند. بی خیال ِشان که هیچ وقت به چشمهایشان نیامدم و در نظرشان همان ساده یِ زودباور بودم. دردهایی که شاید نمی توان گفت که درد بودند، ولی من درد خواندَمِشان. از دلتنگی کارد به استخوان هایم می رسید ولی نمی بُرید این فاصله ی علاقه را؛وَمن بی خیال ...
بچه بودیم و چیزی نمی فهمیدیم، بچه بودیم و بی خیال بودیم، برای خودمان دنیایی ورای این دنیا ساخته بودیم و در آن سیر می کردیم، شنگول و سرخوشانه تک تک کوچه های کودکی را گشت می زدیم، چرخ می زدیم و برای خودمان خیال های جانانه می بافتیم.بچه بودیم و همه چیز خوب بود، که خوب نبود، اما ما خوب بودیم، که خوب نبودیم، اما نمی فهمیدیم که خوب نیستیم.بچه بودیم و آسمان آبی تر بود، زمین سبزتر و آدم ها شادتر بودند.بچه بودیم و جهان، خواستنی تر بود.بزرگ شدیم ...
ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡﺧﺪﺍ ﺷﺎﻧﻪ ﻫﺎی من ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﻧﯿﺎﻓﺮﯾﺪﻩ ﺍﺳﺖﮐﻪ هی ﮐﻮﻟﻪ ﺑﺎﺭ ﻏﻢ ﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﻭﺵ ﺑﮑﺸﻨﺪﮔﺎﻫﯽ ﻻﺯﻡ ﺍﺳﺖﺑﺎ ﯾﮏ ﻟﺒﺨﻨﺪﺷﺎﻧﻪ ﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﺑﯿﻨﺪﺍﺯﻡ ﺑﺎﻻﻭ ﺑﮕﻮﯾﻢﺑﯽ ﺧﯿﺎﻝبعضی وقتا بی خیال که بشید همه چی درست میشه....
همیشه آدم های بی خیال آدم های احمق و بی مسئولیتی نیستند\شاید بی خیالی تنها راه و سلاح آن ها در برابر مشکلات و غصه هاست\شاید در درونشان آشوبند و خم به ابرو نمی آورند و شما بر اساس خطای دیدتان قوی بودنشان را نمی بینید و میگذارید پای بی غم بودنشان.....محدثه بخشی...
چشم پوشیدن از بعضی چیزها غیر ممکن هست...مثلا نمیشه بی خیال بعضی خاطرات شد یا بعضی آدمها رو برای همیشه بوسید و کنار گذاشت...یا نمیشه روی همه عادت ها خط کشید و یک دفعه تبدیل به آدم دیگه ای شد..اصلا تصورش هم امکان پذیر نیست که من دو سال بعد آدمی باشم که امروز نیستم و یا اینکه تو چند سال دیگه هنوز هم عاشق من نباشی...بعضی چیزها اتفاق نمی افتند چون ما دوست نداریم بیفتند یا قدرت پذیرفتن و در آغوش گرفتن خود جدیدمان رو نداریم...راستش من فکر می کنم ما آدمه...
گاهی نیاز داریم بی خیال شویمبی خیال گذشته بی خیال آینده بی خیال احساسبی خیال اگر ها و شاید ها گاهی لازم است بگوییمهر چه بادا باد...
من در فکر تو وتو بی خیال عالمی......
بیخیال زمستان آغوشت که باشدهمیشه بهار است......
خیالتبی خیالم نمی شود چرا...!؟...
دستت را بیاورمردانه و زنانه اش را بی خیال…!!دست بدهیم به رسم کودکیقرار است هوای هم را بی اجازه داشته باشیم...