متن اشعار آرش شجاعی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات اشعار آرش شجاعی
آیینه شکستن به خطا بود، نبود
چگونه چرا بود و چهها بود، نبود
دل میگفت آن روی تو در آینه بین
چو آیینه شد تیره، تماشا بود، نبود
شکستم که شاید ز پس شیشهها
رخت بیحجب در نظرم جلوهگر شود
ولی جز خیالی ز تو در هر شکست
نه پیدا...
تنهایی
در این شب سیاه، دلم غرق تنهایی است
نگاهم به راه تو، چشمم پر از خالی است
ستارهها همه خفته، من و سایهی خودم
دلم در این سکوت، اسیر جدایی است
صدای پای تو را میشنوم در خیالم
ولی این خانه خالی، پر از بیکسی است
چراغی در دل...
ای پاییز آمده با رنگ زر و لالهگون
برگها چون زر و عقیق افتاده بر بستان و بون
باد سرد تو که میآید ز کوهسار بلند
میبرد برگ درختان را به هر سو چون جنون
آسمان ابری تو دارد حال غمگین و خموش
ابرها چون اشک میبارند بر دشت و...
پاییز آمد و آورد با خود خزان
برگها ریخت چون زر بر این بوستان
باد سرد وزید و درختان عریان شدند
ابر و باران آمد، گرفت آسمان
برگ زرد و سرخ افتاد بر خاک سرد
رفت سبزی بهار، آمد این داستان
مرغکان کوچ کردند به سوی گرما
ماندیم ما در...
تنهایی
در این شب سیاه، دلم غرق تنهایی است
نگاهم به راه تو، چشمم پر از خالی است
ستارهها همه خفته، من و سایهی خودم
دلم در این سکوت، اسیر جدایی است
صدای پای تو را میشنوم در خیالم
ولی این خانه خالی، پر از بیکسی است
چراغی در دل...