شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
مثل یک شعرم که خارج می شود از وزنِ خود روزهایی دارم از ویران شدن هم، سخت تر! گاه می خندم که حالم را نپرسی، راستشنیست در دنیای ما، از من کسی بدبخت تر! شاعر: سیامک عشقعلی...
من یه صندوق صدقه تو اتاقم دارم ،هر روز یه مبلغی میندازم توش تا اخر ماه یکجا که شد برمیدارم میزارم جیبماینطوری هم هفتاد نوع بلا رو رفع کردم هم به یه بدبخت کمک کردم...
از بس پیام تورهای سفر به اروپا و کشور های مختلف واسم اومده و من هم جوابی بهشون ندادمامروز یکیشون پیام داده میگهشابدالعظیم چی .... شابدالعظیم هم نمیای بدبخت؟ ...
سفید چون اولین برف زمستانمو سرد چون ایست زمین در دل بھمن تو اوجی من فرود...دستانم خالیخالی چون دستان فرشته ی نیکی در یلدای طولانیو تو ھمه چیز را داریمثل عزرائیل زمستانچه بدبختم منچه خوشبختی توتو بابانوئل ، من گوزن سورتمه ی بابانوئلتو معروف میشوی ، من بارکشبی خیال من بانومن خرسم رفته ام به خواب زمستانی!...
خیلی دوست داشتم خوشگل میبودم که الان بگم:این زیبایی چیزی جز بدبختی واسه من به ارمغان نیاوردهولی متاسفانه هم زشتم هم بدبختمعنی ارمغانم نمیدونم چیه :)...
میلیون ها و میلیارد ها آدم توی این دنیا هستند و همه شان می توانند بی تو زندگی کنند / آخر چرا من بدبخت نمی توانم؟...