شنبه , ۲۹ دی ۱۴۰۳
من هیچ وقت در زندگی نفهمیده ام که چه می خواهم !!!همیشه قوای متضادی مرا از یکسو به سوی دیگر کشانده و من نتوانسته ام دل و جانم را فدای یک طرف بکنم و طرف دیگر را از خود برانم. بدبختی من همین است. همیشه دودل بوده ام......همیشه با یک پا بطرف سراشیبی و با پای دیگر رو به بلندی رفته ام و در نتیجه وجود من معلق بوده است. بزرگ علوی چشمهایش...
بزرگ علوی :خیلی بلاها در زندگی آدم به سرش می آید و خودش مسبب همه ی آنهاست ، منتهی ادراک نمیکند ، یا وقتی به ریشه ی آنها پی میبرد که دیگر کار از کار گذشته است...
به من می گفت:چشم های تو مرا به این روز انداخت؛ این نگاه تو کار مرا به اینجا کشاند! تاب و تحمل نگاه های تو را نداشتم... نمی دیدی که چشم بر زمین میدوختم!؟به او گفتم:در چشم های من دقیق تر نگاه کن! جز تو، هیچ چیزی در آن نیست......
بزرگ علوی:میزان اهمیت ما به شکم و مغزهامون ، از مقایسه تعداد کتابسراها و کبابسراهای شهرمون مشخص میشه !افسوسِ قضیه در اینه که : بیشترین جایی که ما به مغز اهمیت میدیم تو کله پاچه فروشیه ، اونم نه برای فکرکردن ، بلکه برای خوردن !...
وقتی دو نفر شیفته یک دیگر می شوند ،کوچک ترین اشاره ،کوچک ترین تماس ،کوچک ترین نگاه برای این ها به اندازه ی عالمی قیمت دارد ... ️️️...
گیله مرد : آدمها را به میزان درکشان بسنج نه به اندازه مدرکشان ! چرا که فاصلهی زیادی از مدرک تا درک وجود دارد. مدرکی که درک بالاتری به ارمغان نیاورد ، کاغذ پارهای بیشتر نیست ...مهمترین نشانهی درک بالاتر تواضع بیشتر است !...
دونه.ای که نخواد رشد کنه ؛ هرچقدر آب و آفتاب بهش بدی فقط بیشتر میگنده !...
بعضی چیزها را نمیشود گفت ، بعضی چیزها را احساس میکنید ! رَگ و پِی شما را میتراشد ، دلِ شما را آب میکند ، اما وقتی میخواهید بیان کنید ، میبینید که بیرنگ و جلاست ...مانند تابلوییست که شاگردی از روی کار استاد ساخته باشد ؛ عیناً همان تابلوست ، اما آن روح ، آن چیزی که دلِ شما را میفشارد در آن نیست ......