پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
مسلک من مسلک درویشان بود از هر حیث بی نیاز بودم تو را که دیدم نیاز را به تعبیری دگر معنا کردم می دانی ؟؟؟من راهب این کوهستان بودم و مشتاق نور آن ماه ماهی دگر برآمد از راه و ماه هاست که این راهبه راه را به هوای بیراهه رها کرده ......
تا حالا به لحظه ی شکار شدن یه ماهی فکر کردی؟به اینکه چندساعت یا چندروز رو گرسنه میمونه و دنبال غذا می گرده، اما وقتیکه با یه لقمه ی پر زرق وبرق روبرو میشه وبا هزار امید و کلی ذوق خودشو به لقمه میرسونه، وقتیکه لبش توو قلاب گیر میکنه، تازه میفهمه که اون یه طعمه بوده اما دیگه کاری از دستش برنمیاد. اون دیگه شکار شده،خوب به اطرافت نگاه کن و مراقب باش آماده بودنت برای پذیرش عشق تو رو به بیراهه نکشونه....
مثل جاده ای رو به بیراههدوستت دارمو میدانمانتهایش هیچ نیست ......
راهی جز خندیدننداشتیمو این غم انگیزترینبیراهه ای بودکه سراغ داشتیم....
بیراهه هم … برای خودش راهیست !! وقتی …قرار باشد !مرا به تو برساند …️️️️️...
همیشه قیمتی ترین چیزهاآنها نیستندڪهدردوردستهادنبالشان هستیم...گاهی همه هستی درڪنارماست،ڪم سویی چشمهاستڪه مارابه بیراهه میاندازدباهم بودنهای ساده راقدربدانیم ....️️️️...
بیراهه هم برای خودش راهیستوقتی قرار باشد مرا به تو برساند......
بیراهه هم … برای خودش راهیست !! وقتی …قرار باشد !مرا به تو برساند …...