گِرد آن خانه بگردم که در او خلوتِ توست...
چیست که هر دمی چنین می کشدم به سویِ او...
تیغیم و نمی بُریم، ابریم و نمی باریم
من دلم پیش همانیست که نیست
با دل پرخون دهن از شکوه بستن مشکل است....
آدم ها جهنمِ دست سازِ خویش اند ..
من و یک لحظه جدایی ز تو، آنگاه حیات..؟!
نباید دل به هر کس بست، اما دوستت دارم..!
هوشَم نماند با کَس ، اندیشه ام تویی بس...
هر گه که یاد روی تو کردم جوان شدم
ابری ام ، چندانکه باران هم سبک بارم نکرد
دعاست مایهٔ جمعی که دستشان خالی ست ..
چیزی کم از بهشت ندارد هوای تو...
اشک داند معنیِ دردِ زِ چشم افتادگی را...
گفتم بسته ست دلم ، گفت منم قفل گشا..
خوشا به بخت بلندم که در کنار منی
چشمِ جادوی تو در خواب است و ما را خواب نیست
خواب در بستر چشمانِ تو دیدن دارد...
ما را به سخت جانی خود این گمان نبود
تاوان عشق را دل ما هر چه بود داد ..!
در غیابِ تو کسی شاد ندیده ست مرا...
ترک ما کردی ولی با هر که هستی یار باش...
از بی کفنی نمی توانم مردن...
عَوضِ تو من نَیابَم؛ که به هیچ کَس نَمانی️