بیمِ مات است در این بازیِ بیهوده مرا...
چه سازم به خاری که در دل نشیند..
نهادم بر لبت لب را و جان و دل فدا کردم
مرا و یادِ تو، بگذار و کنجِ تنهایی ...
مشکل که ز دستِ تو بَرَم جان به سلامت...
ز تمام بودنی ها، تو همین از آن من باش...
گمان مبر که جدایى به اختیارِ من است...
من و تو کوه شدیم و نمی رسیم به هم...
یادش بخیر گرچه دلم نیست شاد از او
دانی که رویم از همه عالم به روی توست ؟
با هرچه به جز توست ، مرا ساز مده
عاشقم گر نیستی لطفی بکن نفرت بوَرز ..
چمن عشق را خزانی نیست...
بی تو بودن نتوان با تو نبودن نتوان...
من نه آنَم که تراوش کند از من گِله ای...
کوته به بوسه عاقبت این ماجرا کنیم...
دکلمه
اصلا به تو افتاد مسیرم که بمیرم....
بی زبانی که گرفتارِ تو باشد چه کند؟
فروختم به دو تا بوسه کلّ دنیا را!
نمک بر زخم عاشق مرهم کافور می باشد.. .
ای دل! به سردمهریِ دوران صبور باش
رفتی وُ از فراقِ تو از پا درآمدم...
در تماشای تو قانع نشوم من به دو چشم️