من آن بهتر که در عشق تو رسوای جهان باشم...
من مرده ام ، در من هوای هیچ کس نیست..
به هرقدم نشانِ نقشِ پای توست..
شراب با تو حلال است و آب، بی تو حرام...
تلخ دارد زندگی بر ما دلِ خودکامِ ما...
ساز بی آهنگم و یکسر نوایم خارج است... همدانی
چه خواهش ها در این خاموشی گویاست نشنیدی؟
من دعا گویم اگر تو همه دشنام دهی
بی تو زنده ام یعنی مرگ بی اجل دارم..
مددی! که نیم مستم. بده آن قدح به دستم…
در این آب و هوا بوی وفا نیست...
چنان مکن که تو را با خدا حواله کنم...
تو را که گفت که من بى تو می توانم بود؟ ای
حسرتت سر می گذارد بی تو بر بالین من..
یادت بخیر یار فراموشکار من ...
هر که رفت از هستی ما پاره ای با خویش برد... شیرازی
که آتش را کسی چندان که کاود، بیش تر سوزد مشهدی
مرحمت کن، گاه گاه از خویش غافل کن مَرا...
تویی که عزت ما می بری به کم محلی...
از چشم خود بپرس که ما را که می کُشد؟!
گر از تو خموشم از فراموشی نیست..
آن نیستی که رفتی،آنی که در ضمیری!...
جان بوصالت دهم گر تو بخوانی مرا
نماند بر زمین هر کس جهان را مختصر گیرد... حسین_توکلی