تنها ترین بهانه برای زندگی ست مادر
از مرگ نمیترسم من فقط نگرانم که درشلوغی آن دنیا مادرم راپیدانکنم....
متنفرم از غروب جمعه ای که تو را از من گرفت مادرم
مادرم پاییز شد تا مرا بهاری کند
به گمانم بهشت هم خشکسالی است، این را از کف پای ترک خورده ی مادرم فهمیدم
مادرم تاج سرم
از مرگ نمیترسم، من فقط نگرانم که در شلوغی آن دنیا مادرم را پیدا نکنم
مادرم فهمیده من رنجیده ام از دست تو اهل نفرین نیست اما هی دعایت میکند
شب موهای مادرم سپید شد این تنها برفی بود که هرگز آب نشد
مادرم گفت پسر عاقبتت خیر شود کاش آن عاقبت خیر تو باشی / تو فقط
بوی بهشت می دهد دست دعای مادرم