نمی آید به چشمم هیچکس غیر از تو..!
در این هنگامه ی بی همدمی شادم غمی دارم...
گرانی می کند بر خاطرش ، یادم
دل در طلبت هر دو جهان می بازد...
همرنگِ گونه های تو مَهتابم آرزوست
گر غایبی ز دل ، تو در این دل چه می کنی ..
جز خرابات خیال تو مرا منزل نیست.
من که عاجز شده ام در وطن از تنهایی
تو را نادیدن ما غم نباشد...
ساز ناکوک دلم باز تمنای تو کرد..
هم یادِ توام بس ، به تو چون دسترسم نیست...
خیالِ خواب ندارم ، مگر در آغوشت...
عشق یعنی طوری نگاش کنی انگار آدم قحطه
هرکجا آشوب و غم بسیار، آن جا جایِ ماست..
دیر کردی نیمه ی عاشق ترم را باد برد ...
قامتی تشنه ی آغوش کشیدن داری...
عاشقی را رُکن اعظم بُردباری گفته اند
عید نمیدهد فرح! بی_نظر_هلال_تو...
صُبح را بیداری چشم تو تعیین می کند ...!
آرزویم را ز لعلش سربه سر خواهم گرفت
روزه داران ماه نو بینند و ما ابروی دوست...
در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست ...
عید کردیم و ز دست رمضان جان بردیم
هیچ آفریده ، چشم به راه کسی مباد...