شهریور این ته تغاری تابستان چمدان به دست آماده ی رفتن می شود جای رد پایش را فصل خزان با برگ های رنگین می پوشاند این پاییز است که با مهر به بدرقه ی تابستان می رود...
مثل شهریور نباش . به تابستان وعده ی ماندن/ به پاییز وعده ی دیدار می دهد.شب دلتنگ انار و ترنج است روز بی قرار نگاه خورشید. مثل شهریور نباش
زندگی را ورق بزن هر فصلش را خوب بخوان با بهار برقص با تابستان بچرخ در پاییزش عاشقانه قدم بزن با زمستانش بنشین و چایت را به سلامتی نفس کشیدنت بنوش زندگی را باید زندگی کرد، آن طور که دلت میگوید مبادا زندگی را دست نخورده برای مرگ بگذاری
تا شهریور روزهای سبزش را در تقویم ، میگُذرانَد ، تو هم بیا...! میترسم ورق ، برگردد ؛ روزگار ، آن روی زردش را زودتر نشان بدهد، وَ تو هنوز راهِ رفته را کوتاه نیامده باشی ! بیا که بادها دستِ فصل ها را خواندهاند و خبر از پاییزِ...