پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
رفتم انزلی بوی دریا میآدمرغان بال و پر می زنند تالاب خوابیده، نیلوفرها خندانند دریا دل نوازِ قصه گو ست ماهی سفید در تور می اُفتدتا دنیا را ببیند🍃🍀...فیروزه سمیعی.....
تالابای نقره ی مذاببنگر ساحل راکه با موجِ پُرشکنِ رودشِکوه سرداده چون دیدگانِ چشم اندازِ ناب ... مرغابی ها در آفتاببا بال های ابریشمیدر میانِ رنگین کمانِ خیزاببازتابِ طلاییِ مِهرندبال می گشایند، بی شتاببا رایحه ی علف های سبزپرواز می کنندبا عطر گُل های نیلوفرِ خوابتا چشمه ی مِهرتا فرازِ زیباییهم رکاب...
آدم ها مثل آب در یک تالاب هستند !شما نمیتوانید کف تالاب را ببینید و فکر میکنید کم عمق است ، اما فقط وقتی که شیرجه بزنید میفهمید عمق واقعی آن چقدر است ......
بر بلندای شهرلاهیجان، جنگلِسبز قرار دارداینطرف کوهست و آنطرف دریا، در وسط تالابدرخت ِشابلوط، نگهبانِ دشت ِقشنگ استکه با باغ چای تا شهرسیاهکل میرود...