در سرم نیست بجز حال و هوای تو و عشق
گرچه او هرگز نمی گیرد ز حال ما خبر درد او هر شب خبر گیرد ز سر تا پای ما
یار من دلدار من غمخوار من مایه ی امید قلب زار من دوریت امشب روانم تیره کرد لشکر غم را به جانم چیره کرد
و خواب آخرین نشانی است که هر شب می روم تا تو را در آن پیدا کنم
تو را از من کم کنند هیچ می ماند
خوب خوب نازنین من نام تو مرا همیشه مست می کند بهتر از شراب بهتر از تمام شعرهای ناب نام تو بهترین سرود زندگیست من تو را به خلوت خداییِ خیال خود بهترینِ بهترینِ من خطاب می کنم
دیشب به خواب شیرین نوشین لبش مکیدم در عمر خود همین بود خواب خوشی که دیدم
همه ی فکر و خیالم ، فقط اندیشه ی توست
زندگی بی تو، مرا زهر هلاهل شده است
دلم مى خواست مى شد دیدنت را هر شب و هر شب
بوسیدمش دیگر هراس نداشتم جهان پایان یابد من از جهان سهمم را گرفته بودم
یک شهر پر از آدم و این حجم پر از درد لعنت شود آن شب که تو را برد و نیاورد
تسلی دل عاشق من جز به جمال تو نیست
رفته است و مهرش از دلم نمی رود
راحت جان ما تویی دور مشو ز پیش ما
ما ز تو جز تو نداریم تمنای دگر
آنکه سودا زده ی چشم تو بوده است منم
چون شب برسد نام تو و چشم تو آید به سراغم
لب نهادم به لب یار و سپردم جان را تا به امروز به این مرگ نمرده است کسی
ما را خیال توست تو را خیال چیست ؟
همه را کنار گذاشته ام تو را کنار قلبم
تو معجزه ی عشقی تکرار نخواهی شد هم در دل و هم جانی انکار نخواهی شد
ما تو را در همه عالم نشناسیم نظیر
مرا بی تو قراری نیست تو دانی بی قراری چیست ؟