پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
وفای ماندنت را کنار تک تک خیال بافی هایم دیدمخیالاتی که با قایق های رنگارنگ کاغذی روانه نیلِ نیلگون کردمهر بار تو را می دیدم چهره ات همانند شاخه های در هم کشیده سیب،همان قدر شیرین و زیبا با گونه هایی سرخ از شرم میخ کوب زمین بودهر بار شکوفه ای از لبخند بر لبم ظاهر میشد با نگاه های تحقیر آمیزت پر پرشان میکردی اما کمی نمیگذشت که تمام شکوفه ها را جمع میکردی و به خدمت قایق های رنگارنگ خیالم روانه نیل میکردی چقدر دیر فهمیدم که پر پر کردن شکوفه...
حساس شدمبه توکه همیشه کنارمباشیدر آغوش ام باشیاین همه حساسیت مرا روزی دیوانه می کند.......
دکترها می گویند:نفس تنگی ام از حساسیت است!راست می گویند؛من به هوای نبودنت حساسیت دارم...! ...
من دیگه به چین حساسیت پیدا کردم یه اسم دیگه برا، ته چین، پیدا کنید....
داری گریه میکنی ؟+نه . حساسیت دارم به چی؟+به نبودنش...