چند روزی میشد که توان رو به رو شدن با خودم را نداشتم شرمنده بودم از خودم! از کسی که همیشه و همه جا کنارم بوده و قدرش را نمی دانستم. خجل بودم که چرا این همه وقت او را به حال خودش رها کرده ام؟! مگر چه کسی جز...
همه عالم تنست و ایران دل نیست گوینده زین قیاس خجل چونکه ایران دل زمین باشد دل ز تن به بود یقین باشد
خجل شدم ز جوانی که زندگانی نیست به زندگانی من فرصت جوانی نیست من از دو روزه هستی به جان شدم بیزار خدای شکر که این عمر جاودانی نیست
ای زن چه دلفریب و چه زیبایی گویی گل شکفته ی دنیایی گل گفتمت ز گفته خجل ماندم گل را کجاست چون تو دلارایی؟