متن داستان عشق

کشته ما را جمله های عاشقی و دلنشین

لحظه ای وقتی گذار و اندکی نزدم نشین

تا بگویم سرگذشتم را که دادم بر فنا

در همین بازی عشق و سور و ساتی آتشین.......

در خیالم،
دختری از عصر پارینه سنگی،
شانه می زند بر گیسوان بلندش،
در آینه ی گودال های روشن آب باران،
و مردی از پشت تکه سنگی،
به تماشا نشته است،
آبتنی دختری باکره در برکه را،
و این سر آغاز نخستین داستان عشق در جهان است...
مهدی بابایی (...