دردم همه در مصرع بعد است من ماندم و او رفت و نیامد...!
دردم این است کسى نیست که در روز وداع کاسه اى آب بریزد ز وفا پشت سرم
کنم هر شب برای مهر او گریه که شاید بشنود دردم ولی آهسته می گویم الهی بی خبر باشد!
متنفرم از روزهایی که خودم هم نمی دانم دردم چیست...!
ای دل می بینی که او دردم را نمی بیند... خاک او میشوئم و گردم را نمی بیند...
خوب شد دردم دوا شد دل به عشقت مبتلا شد خوب شد
دردم این است که من بی تو دگر / از جهان دورم و بی خویشتنم
یک بوسه بس است از لب سوزان تو ما را تا آب کند این دل یخ بسته ی ما را من سردم و سردم ، توشرر باشو بسوزان من دردم و دردم ، تو دوا باش خدا را