من بَمَم، ویرانه ام ، اما هنوز عشقِ تو در سینه ام جُم می خورد
طوری در دلت می نشینم که کسی به غیر من جا نشود...️
پاییز فصل کافه هایی که تمام دخلشان از عشق است...
هر وقت سرم را روی پاهای تو می گذارم از شدت آرامش و آسوده خیالی یاد این جمله ی از سفر آمده ها می افتم هیج جا خانه ی خود آدم نمی شود
روی زمین اگر کاغذ مچاله میدید بر میداشت میگفت: همیشه نامههایی که مردم نمیفرستند...... خواندنیتر است …...
مردها خانه ای می خرند که پنجره ای داشته باشد! زن ها پنجره ای می خرند که خانه ای هم نداشت نداشت
صورت مردی که کنارت راه می رفت پر از حرف بود مرد گنده بی هیچ کلامی حال چهره اش به بچه های لوس و نُنُر شباهت داشت انگار به تو اشاره می کرد و به من می گفت دلت بسوزد من از این ها دارم تو نداری..........
ما همیشه یک نفر را پشت صورتمان داریم؛ که بریده از دنیا ! می خواهد برود فرار کند اما لباسش هر بار گیر می کند به پوست و لبمان! طوری که آدم ها خیال می کنند داریم می خندیم...
من می توانم جای سیگار نقاشی بکشم، با دوغ مست کنم، با وسایل خانه تمام شب را تانگو برقصم و به جای تو بالشتک دوران کودکی ام را در آغوش بگیرم... تو برای فراموش کردن کسی که بی نظیر دوستت داشت چه خواهی کرد ؟
تا به حال کسی جلوی پایتان ترقه انداخته نیم متر بپرید هوا؟ کسی پای گوشتان نایلون پف کرده ترکانده دست پاچه شوید؟ یا دستی یک دفعه از پشت سر چشم هایتان را گرفته جا بخورید؟ عشق هم چیزی شبیه به همین اتفاق هاست یک روز یک نفر جایی کاری با...