متن رعناابراهیمی فرد(رعناابرا)
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات رعناابراهیمی فرد(رعناابرا)
✍️
نه ...!
دیگر دل نخواهم بست
به هر آنچه،دل بستم
راهی خاطره ها شد
رعنا ابراهیمی فرد
بعضی ها سیگاری اند
درد را با سیگار می کشند ،
چقدر بی فکرند این دردهای وامانده !
بعضی ها سیگاری نیستند
چطور این دردهای لعنتی را
به جان بکشند!؟
رعنا ابراهیمی فرد
دستهای مردانه ات
تکیه گاه روزهای تنهایی ام شد
من آغوش آفتاب را ...
با دستهای تو به آغوش کشیدم
رعنا ابراهیمی فرد
رازها شوخی بردار نیستند
دلشان یک دنیا سفر کردن می خواهد
رازهایی که نمی خواهی فاش شود
به هیچ کس نگو
اگر گفتی ! بدان قطار مسافرتش را
هیچ گاه نمی توانی کنسل کنی
رعنا ابراهیمی فرد
✍️
روزهای بد را تحمل باید کرد
روزهای خوب خودش خواهد آمد
رعنا ابراهیمی فرد
✍️
چشم هایت را می خواهم
برای غرق شدن های مکرر
رعنا ابراهیمی فرد
برای یادبود ، چیزی می خواستم
چیزی که با نگاه کردنش
وجود تو را
از خاطره های گرد و غبار گرفته
پاک کند
رعنا ابراهیمی فرد
گاهی رفتن
واژه ی غریبی میشود
و تو باید آمدن را جشن بگیری
رعنا ابراهیمی فرد
نوشیدنی در دست و
تکه کاغذی که نامش روزنامه است
در گوشه ای ...
منتظر مقصد ایستاده است
نگاهش نامعلوم است
حرفهایش ناتمام ...
رازهایش را بلکه روزی ...
در پیراهن مردانه ای گم کرده است
رعنا ابراهیمی فرد
شنیدم هر شب ،
خواب چرا رفتنم را می بینی؟
تو خودت خواستی از چشمم بیفتی !
رعنا ابراهیمی فرد
صورتم پر از جوهر است
آنقدر که خط خطی هایم
جای نگاهم حرف زد!
□□□
هنوز ..
پلک هایم سنگینیِ
آخرین باری که خوابت را دیدم
با خود دارد
رعنا ابراهیمی فرد
بوی گندم ...
بوی زندگی ...
بعد از خستگی روزمره ،
در کوچه پس کوچه های قدیمی شهر پر شد
گم شد چشانم ،
در خاطرات گرم سال های کودکی
دستهای مهربان پدر ، پر بود از بوی نان تازه
رعنا ابراهیمی فرد
سَرت را بالا بگیر
سنگینیِ سَرت ، وجودت را
پراندوه خواهد کرد
رعنا ابراهیمی فرد
اصلا فکر میکنی !؟
به پرنده های آزاد شده
از آخرین ایستگاه باهم بودن
اصلا میدانی ؟
میدانی کدام شبها ، دستها ، نگاه ها
پرنده های حیاط خلوت تاریکی را می ربایند؟
اصلا فکر میکنی!؟
رعنا ابراهیمی فرد
تو ...
عشق را ...،
پنهان کردی برای روز مبادا
و من ...
گلبرگهایم بی صدا ریخت
رعنا ابراهیمی فرد
بنشین برایت چای بریزم
چای با عطر عشق،
چای با بوسه های گل اقاقی ،
چای با طعم دلتنگی سالها دوری،
چای عصرانه ی روزهای جمعه ،
جمعه ای که قرار است
سالها غروبش را با من بمانی
رعنا ابراهیمی فرد
شرمگین شد
نگاه های سر به زیر اندوه ،
وقتی شانه هایت را
برای تکیه دادن کم داشت
رعنا ابراهیمی فرد