پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
پشت هر چیز زیبایی، نوعی رنج وجود دارد....
زندگی جویبار بی انتهایی از رنج است و رشد به معنای پیدا کردن راهی برای اجتناب از این جویبار نیست بلکه به معنای شیرجه زدن درون آن و پیدا کردن موفقیت آمیز راه در عمق آن است ......
هر کجا لنگ شدم یا که کسی رنجم دادپدرم گفت ولش کن تو برو من هستم...
برگرد ای بهار! که در باغ های شهر جای سرود شادی و بانگ ترانه نیست جز عقده های بسته ی یک رنج دیرپای بر شاخه های خشک درختان جوانه نیست...
آن کسی که وجدان دارد اگر به اشتباه خود پی برد، رنج میکشد. این خود بیش از اعمال شاقه برایش مجازات است ......
باید خندید و گریست ، عشق ورزید ، کار کرد ، لذت برد و رنج کشید ...با نوسانی بسیار و کوتاه در تمام طول حیات. این به گمان من هستیِ حقیقیِ انسان است !...
پرسید رنج چیست؟گفت:دوست داشتن تویِ دلت جوانه بزند،درختی شودولی نگویی ......
مرا ببین که ایستاده امپس از تمام رنج ها ،چونان جوانه در بهار ...مرا ببین هنوز هم جسورمرا ببین هنوز ، برقرار .....
انتظار پر از رنج است ، فراموش کردن هم رنجآور است ؛ اما رنج بلاتکلیفی از هر چیزی بیشتر است !...
خلاصهی تاریخ جهان : آدمها به دنیا آمدند ،رنج کشیدند و مُردند !...
هر آدمی رنج هایی در دل داردکه از دیگران مخفی میکند،بیشتر اوقات شخصی راکه سرد خطابش میکنیمدر اصل غمگین است......
من وجود دارم من هستممن اینجا هستم، من در حال شدن هستم، تنها من هستم که زندگیم را میسازم. تنها من و نه هیچ کس دیگر... من باید با کمبودها، خطاها و گناهان و اشتباهات خود رو در رو قرار گیرم. از نبودن من هیچکس به قدر من رنج نخواهد برد، اما فردا روز دیگریست و من باید تصمیم بگیرم که رختخواب را ترک کرده، دوباره زندگی کنم و اگر شکست بخورم، نه تو را سرزنش میکنم، نه زندگی را و نه خدا را.....
باور کن چیزی به نامِ رنجِ عظیم ، تاسفِ عظیم ، خاطره یِ عظیم و .. وجود ندارد. همه چیز فراموش می شود ، حتی یک عشقِ بزرگ. این همان چیزی است که زندگی را تاسف بار و در عینِ حال شگفت انگیز کرده است...
جز رنج چه بودسهمت از این همه عشقمظلوم ترین عاشق دنیا *مادر*...
نیچه در یکی از اوقات خموشی و سکوت خود نوشت:شاید من بهتر می دانم که چرا بشر تنها موجودی است که می خندد. تنها انسان است که به شدت رنج می برد و مجبور است خنده را بیافریند.(کتاب ماجراهای جاودان در فلسفه)...
از رنجى که میکشیم پیداستکه به انچه بایدعمل نکرده ایم.......
غروب در نفس گرم جاده خواهم رفتپیاده آمده بودم پیاده خواهم رفتطلسم غربتم امشب شکسته خواهد شدو سفره ای که تهی بود بسته خواهد شدو در حوالی شبهای عید همسایهصدای گریه نخواهی شنید همسایههمان غریبه که قلک نداشت خواهد رفتو کودکی که عروسک نداشت خواهد رفتمنم تمام افق را به رنج گردیدهمنم که هر که مرا دیده در گذر دیدهمنم که نانی اگر داشتم از آجر بودو سفره ام که نبود از گرسنگی پر بود..........
بهتنهایی گرفتارند مشتی بیپناه اینجامسافرخانه رنج است یا تبعیدگاه اینجاغرض رنجیدن ما بود - از دنیا - که حاصل شدمکن ای زندگی عمر مرا دیگر تباه اینجا...
وقتی انسان آموخت،آن هم نه فقط بر روی کاغذ،که چگونه با رنج هایش تنها بماند و چگونه بر اشتیاقش به گریز چیره شود، آن وقت چیز زیادی نمانده که یاد نگرفته باشد...
حسود در رنجی دائمی و مستمر گرفتار است. زیرا با دیدن امتیازها و نعمتهای مادی و معنوی خویشان، همکاران و حتی تک تک افراد جامعه رنج می برد و آرزوی از بین رفتن آن نعمتها و امکانات را دارد و این هم چیزی نیست که آخر و پایانی داشته باشد...
زیستن در ترس اصلا خوشایند نیست. همان گونه که مونتنی میگوید:چیزی نخواهد گذشت که درد و رنج به سراغم خواهد آمد، و نیازی نیست که با شری به نام ترس آن را جلو بیاندازم و تشدیدش کنم، کسی که از درد و رنج میترسد، پیشاپیش متحمل درد و رنج ترس میشود....
همهجا شادمانی قشر نازکی است که روی رنج و بیچارگی کشیدهاند....
دکتر، چه کسی این همه را به تو آموخت؟ بی درنگ پاسخ آمد: رنج...
از خودم می پرسم جهنم چیست؟ به نظر من رنج ناتوانی از دوست داشتن است....
دو دشمن شادمانی انسان رنج و بی حوصلگی است...
نگران بودم از این لحظه و آمد به سرمزینب و روز وداع تو!؟ امان از دل مناین همه رنج و بلا دیدم و چشمم به تو بودتازه با رفتنت آغاز شده مشکل من...
Some Its better to keep silent than to tell others what you feel. because It hurts badly when you come to know that They can hear you, But can not understand گاهی اوقات بهتر است سکوت کنید تا اینکه به دیگران بگویید چه احساسی دارید. زیرا به شدت رنج می برید وقتی به این نتیجه می رسید که آنها می توانند حرف شما بشنوند اما نمی توانند درک کنند...
پرنده ها هرگز دیرشان نمى شود.هیچ سگى ساعتش را نگاه نمى کند. و گوزنها نگران فراموش کردن تولدها نیستند!فقط انسان، زمان را اندازه مى گیرد. و ساعت را اعلام مى کند.و به همین دلیل فقط انسان است؛ که از ترسى فلج کننده، رنج مى برد!ترس تمام شدن وقت......
جلو من از درد حرف نزن.زندگی من پر از لجبازی های بین من و خداست......
رنج،رسوایی،جنون،بی خانمانیداشتممرگ را کم داشت تنها،سفره ی رنگین من!...
دلتنگی مثل یه چاقوی کند میمونه نمیبره ولی خیلی درد داره......
حسادت احساس وحشتناکیه. به هیچ کدام از رنج ها شبیه نیست. چون هیچ شادی و یا حتی غم واقعی تو حسادت وجود نداره. فقط رنج میده و بس. نفرت انگیزه!...
تاکسی های سالخوردهتا کارگاه اسقاطکار می کنندکارگرهای معدنتا فروریختن سقفآواز می خوانندو آدم های عاشقتا پایان دنیا رنج می برند . . ....
ما حتی به دنبال خوشی هم نیستیم، تنها میخواهیم قدری کمتر رنج ببریم....