بگذار، تا دست هایت همیشه سبز باشد برای بهار همیشه لانه باشد برای پرنده ها و همیشه سایه بان باشد برای خورشید و گاهی چتر باشد برای باران، بگذار تا دست هایت به بالاترین حس گل ها جواب دهند بگذار تا دست هایت برای ترانه ها شعر بسرایند و شبنم...
آسایشم آغوشت بود وسایه بانم، گیسوان بافته ات، من از زلال چشمانت می نوشیدم ومفهوم تشنگی را نفهمیدم تا وقتی آسمان دلم ابری وچشمانم از دوریت می بارید و آه راه را برگلویم بسته بود... حجت اله حبیبی