هر شب سقط یک آرزو در دل ...
هنوز در من کسی ست که از پشت چشمهایم جهان را نمی فهمد مثل مرده ای که از لای تابوت به بیرون ترین شکل خیره مانده است و شاید می داند که هیچ مرده ای تابوت بر دوش نمی گیرد اینجا شبها خیلی طولانی است گویی تمام فرداها سقط می...
میخواهی با درد مرا وامانده کنی یا اینکه خشک و آویزانم کنی؟ اشتباه میکنی درد را سقط میکنم سنگم، سنگ آب و صیقل خورده رودخانه، گذرم