متن سولماز رضایی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات سولماز رضایی
انقلاب بود درونم
خوب شد نبودی دیوانگی من رو ببینی چه حرفی می زنم ،اگه بودی اون طور ناجور نمی شدم
دلتنگ تو بودم ،خیلی زیاد
میدونستی دلتنگی زیاد آدم رو عصبانی میکنه ؟؟
عصبانی بودم ،از تو نه ، از خودم ،که چرا اینقدر از تو پر شدم
می...
خداوند اسم أعظمی دارد که جهانی به آن بند است
و درون هر کسی نیز اسم اعظمی نهفته شده که جهان کوچک وجودش ،به آن بند باشد
و توً اسم اعظم وجود کوچک منی
سولماز رضایی
آخر این بی خوابی ها هلاکم می کند
حالا که نیستی تا در آغوشت آرام بخوابم
باید به خوابم بیایی تا من تا ابد بخوابم و بخوابم و بخوابم .........
سولماز رضایی
وقتی می گویی چه خبر
دلم می لرزد ،می خواهم بگویم اتفاق تازه اینست که من امروز هم عاشق تو هستم
مگر می شود عشق توً اتفاق تازه هر لحظه ام نباشد
سولماز رضایی
گفتند عید است
\عیدت مبارک \
مبارک برای من یعنی وقتی توً در کنارم باشی
اصلا تمام لحظه هایی که من به چشمهایت خیره می شوم عید است
و مبارک
تمام عید مبارک ها را قایم کرده ام تا تو بیایی و آن وقت از آنها استفاده کنم و بگویم...
حتی نمی توانم بگویم \جانم به قربانت \
آخر تو از خودم بیشتر ،برای من جان هستی
تو جان منی
چطور بگویم
\جانم به قربانت \
سولماز رضایی
تو وقتی مرا دیدی ،که زخمی بودم
جانم هزار تکه ،شده بود
قبل از آنکه مرا ببینی زخمهای تنم را دیدی
قبل از آنکه بتوانم تو را ببینم دست هایت را دیدم
حالًا من عاشق آن دستی شده ام که بر زخمهایم نشست
و اینگونه بود که عشق ما از...
وقتی با زمان پیش نمی روی
وقتی انگار هیچ کجا ،دیگر جای تو نیست
وقتی انگار خودت را در کسی جا گذاشته ای
وقتی نفسهایت بوی آه می گیرد
آنوقت میتوانی بگویی.
دلتنگم
سولماز رضایی
تو نشان دادی چیزی بالاتر از روابط خویشاوندی هست
حتی بالاتر از عشق
تو فراتر از همه دوست داشتن ها برای من ایستاده ای
چقدر من توام
و چقدر تو تمام من
اگر نبودی باور نمی کردم کسی می تواند اینقدر خود من باشد
عشق تنها کاریست که نیاز به برنامه ریزی ندارد
خودش می آید بی مقدمه ،بی مؤخره
و به همین علت حادثه عشق جذاب و برای هر کسی منحصر به فرد است
سولماز رضایی
بی سرزمینم
به هیچ نقطه ای از این کره خاکی تعلق ندارم
و دوست تر می دارم آواره ای بی سرزمین باشم وتنها در قلب تو زندگی کنم
تا صاحب زمین اما جدا ز تو
سولماز رضایی
تو باید خود معجزه باشی
مرا زنده می کنی به نگاههای گاه و بیگاهت
و تعبیر می کنی رویاهای نا تمام مرا
تو را جان خود می دانم و معجزه چیزی جز این نیست که تو خود را در جان دیگری پیدا کنی
و اینچنین به تو نزدیکم ،
سولماز...
فریاد نمی کشم
از ته دل و بی صدا داد می زنم
نامت را تکرار می کنم
تکرار می کنم تا به نفس ،نفس بیفتم
میدانی در هر نفس باز هم تو را می خواهم ؟
باز هم صدایم را می خورم تا فریاد از درون سینه ام را تنها...
فقط چند روز از عمرم را عاشقت بودم
حتی خودت هم نفهمیدی
مالیخولیا دارم انگار
قبل از آن را یادم نمی آید بعد از آن هم چنگی به دل نمی زد
انگار فقط آن چند روز بود که پر از انگیزه و عشق بودم
تو خوشحالم کرده بودی بی آنکه...
اگر تو نبودی واژه هایم یتیم می ماندند
شعرهایم قافیه گم می کردند و قصه هایم بی قهرمان
می شدند
از بس که از تو گفته ام دفتر و قلم و دستم بوی تو را گرفته است
سولماز رضایی
تو نیستی و نبودت را نمی توان تنها با \جای تو خالی \بیان کرد
نبودنت هر چه هست را هم خالی و بی معنی کرده
بهتر که بگویم تو نیستی و \جای زندگی خالی \
سولماز رضایی
میدانی تو را تا کجا دوست دارم ؟
به اندازه رویای دخترکی ٥ ساله که عروسک باربی اش هنوز پشت ویترین مغازه است
تو را دوست دارم مثل آن پسر بچه ده ساله که شاگرد اول نشد و حسرت دوچرخه دوست داشتنی اش به دلش ماند
تو را دوست دارم...
به دنبالت خواهم آمد
چنان گم کرده ای که خودش را می جوید
جستجوی تو معنی حیات است برای من
آن را بی حاصل ندان
آن را راه بی پایان نخوان
مخواه که قبل از مردنم ،بمیرم
سولمازرضایی
برا شروع خیلی خسته بودم
برای هر کاری دیر بود
جز آمدنت که شروع دوباره من بود
سولماز رضایی
تو عشق را خوب می شناسی ،میدانی عشق نباید حادثه ای لحظه ای باشد
کاری می کنی که آرام آرام کسی عاشقت شود و بعد ذره ذره دلش برایت آب شود
کاری میکنی که آدم به خودش بیاید ،ببیند که هیچ چیز برایش نمانده جز تو
تو ساحر بزرک روح...
برای گفتن دوستت دارم خیلی به خودت سخت نگیر
تو وقتی چیزی هم نمی گویی میدانم دوستم داری
مثلا وقتی برایم چای میریزی خیلی دوستت دارم را صد بار گفته ای
سولماز رضایی