شعر امید شیخ کریم
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات شعر امید شیخ کریم
امشب که نزد تو آمدم،
نمیخواهم که قهوهای گرم برایم بیاوری
احساس داغت را به من ببخشای،
تا که گرمم شود.
نمیگویم که چایی شیرین برایم بریزی،
نگاه عسلینت را،
در نگاه گرفتهام بریز،
تا که سرحال و بشاش شوم.
در گوش جانم،
لبخند سحرانگیزت را بزن،
تا انگبین شعر...
زانا کوردستانی
روزگاری میگفتندم:
چرا چنین ساکتی؟!
اگر اینچنین ساکت باشی و حرفی نزنی،
به تو مشکوک خواهند شد و سرت را بر باد خواهی داد!
روزی دیگر گفتنم:
خفه شو!
اگر چنین وراجی کنی و ساکت نشوی،
زبانت را از حلقومت بیرون میکشند
و زبان سرخت، سر سبزت را بر باد...
زانا کوردستانی
متن فشار اجتماعی
متن پارادوکس سکوت
شعر امید شیخ کریم
متن امید شیخ کریم
متن تناقض گویی
متن ترجمه زانا کوردستانی
در حال بارگذاری...