عجب صحنه ی رمانتیکی میشود در این هوای سرد پاییزی دستانم به گیسوان طلاایی ات زنجیر شود و من عصرانه ای پر از بوسه از لب هایت را در آغوش گرم ات میل کنم
شب که میشود ثانیه های انتظار را می بلعم و آغوش می گشایم حضورت را تامستعمره ی نگاهِ آتشینم کنم عریانی ات را وبه تصرف درآورم تمامت را دربیتُ الآغوشِ دلم
آرزوی_من وصل به دامان توست صدایم کن میخواهم ناتمام و پُر دوام دوستت_بدارم
امروزمیخواهم تورا میهمان بهترین صبحانه عالم کنم هزاران بوسه ی آبدار ونان داغ آغشته به خامه ی لبانت بیدارشو دلبندم بگذار چشمانت غزل عشق را به نام صبح بر نگاهم جاری کند
تو بر من وحی شده ای تا من قاری آیات ِچشمانت شوم... و با بوسه برتربتِ نگاهت به آیینِ چشمانت ایمان بیاورم ای امامِ عاشقانه هایم
تو زیباترین ماهِ سرزمینِ دل منی و زندگی باتو عشق را درقلبم به تکاپو وامیدارد انگار در کنارِ تو همه عاشقانه های دنیا را یکجادر آغوش می کشم
نازنین!!! چله ی پاییز بزرگداشتِ نامِ توست بگذارامسال هم،به رسمِ هرساله به نکوداشتِ نامِ تو پیک هاراپُر بریزم تاشرابِ بوسه،،، دریلدااناری باشد وشرحش درزبانِ تقویم ها رویدادی را رقم بزند
سرخ ترین... حادثه ی زندگی ام لبهایت بود... که هر پیک شراب مزه ی طعم گس لبهایت را یادآور بود
قلب تو باغچه ی کوچکی ست با گلهای زیبای عشق که من هر قدر بیشتر عطرشان را استشمام کنم خوشبوتر میشوند ! و اطمینان دارم روزی عطر این باغچه ی کوچک قلبم را پر خواهد کرد ...
صبحها بانگاهت، جامه ے پیراهنِ اشعارم را مرمت ڪن بانو... بگذارباارگِ گیسوانت آهنگِ زندگے ام نواخته شود عشق ️️️
تورا ، آرام و تبدار️ میبوسم تاشعر سپیدم را باطنینِ نفسهایم مدال گردنت کنم ...
اَبعادِ آغوش ٺُؤ️ چهار دیوارےِ بهشتِ من اسٺ