هر که می گرداند از ما روی، ممنونیم ما
زلف مشکین تو یک عمر تأمل دارد نتوان سرسری از معنی پیچیده گذشت
هر رهگذری محرم اسرار نگردد صحرای نمک زار ، چمن زار نگردد هرجاکه رسیدی رفاقت مکن ای دوست هر بی سروپا ، یار وفادار نگردد
خوشتر ز تماشای خیابان بهشت است هر جلوه ای از قامت رعنای تو ما را...
هیچ کس غیرِ تو در پرده بینایی نیست!
صائب تبریزی : مرا ز یاد تو برد و تو را ز دیده ی من زمانه بیشتر از این ستم چه خواهد کرد؟
کیست لب های تُرا بیند و طامع نشود...!
دارَد... هَمه چیز آنکه تو را داشتِه باشد...
. تویی به جای همه، هیچ کس به جای تو نیست...
نمی اندیشد از ژولیده مویی هر که مجنون شد...
درد را با دردمندان التفاتی دیگر است....
موی ژولیده بود بالش پر مجنون را...
نیست جز عشق تمنای دگر مجنون را...
تلخ دارد زندگی بر ما دل خودکام ما...
چشم تو به دل فرصت نظّاره نبخشد...
دلم هر لحظه از داغی به داغ دیگر آویزد...
هیچ سیلاب به دریا نرساند ما را...
سیری ز دیدن تو ندارد نگاه من..
امتحان کن به دو صد زخم مرا بسم الله
نخل ما را ثمری نیست به جز گرد ملال...
چنگ را بگذار، قانون محبت ، ساز ده...
گرانی می کند بر خاطرش ، یادم
قامتی تشنه ی آغوش کشیدن داری...
عشق ما را ز دل و دین و خرد دور انداخت...