تمام خندههایم را نذر کردهام تا ... تو همان باشی کہ صبحِ یکی از روزهای خدا عطر دستهایت دلتنگیام را بہ باد میسپارد...
صبح یعنی منِ دیوانه در آغوش تو بیدار شوم تو بخندی به منو میخِ همین خنده کِشدار شوم...
صبح می خندد و باغ از نفس گرم بهار می گشاید مژه و میشکند مستی خواب
گلدانِ گلِ شکفته برمیز! سلام فنجانِ طلاییِ عسل ریز، سلام به به چه هوایی، چه نسیمی،ای جان ای صبح بهاریِ دل انگیز! سلام
صبحتون باطراوت و چون صدای باران گوش نواز دلتون خالی از غصه زندگیتون شیرینتر ازعسل دنیاتون غرق در آرامش
روزتون پر از نور خدا روزتون پر از ارامش روزتون پر از شادى و لبخند روزتون پر از عشق و نشاط و هر روزتون پر از نور امید