متن طلعت طاهر
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات طلعت طاهر
اختیار همه ی
اعضای بدنمان را داریم،
الا گوشمان که نباشد...
شعر: طلعت طاهر
ترجمه: زانا کوردستانی
هر روز خون از پاهایش می چکید.
تصمیم گرفتیم برایش گیوه ای بخریم.
زیرا دیوانه ها هم نمی توانند
با پای برهنه،
از میان خرده ریزه های این همه دل شکسته
قدم از قدم بردارند.
شعر: طلعت طاهر
ترجمه: زانا کوردستانی
گویی،
عزرائیل،
آلبومی خیلی خیلی بزرگ
پر از تصویر مردم را دارد.
تا بتواند به وسیله ی آن
هرگاه خواست به راحتی جان یکی را بگیرد،
عکس معشوقه اش را به او نشان بدهد.
از این روست
که همه ی ما، پیش از جان سپردن،
به نرمی چشم می بندیم...
اگر فقط قلبش، اندازه ی دل کبوتری باشد،
کفایت نمی کند!
کسی که تو را دوست داشته باشد،
باید،
چون اسب بدود!.
شعر: طلعت طاهر
ترجمه: زانا کوردستانی
با آوازی زیبا گفتی: رفتم!
بە آن دخترکان زیباروی می مانستی که در بیمارستان
با لبخندی شیرین
شربتی تلخ سر می کشیدی...
شعر: طلعت طاهر
ترجمه: زانا کوردستانی
بعد از فراموش کردنت، مردم را تازه شناختم،
و با لبخندی نشان می دهم که خوشحالم!
رو به ستاره ها می کنم
نگاه می کنم و تو را نمی بینم
با کوچکترین حرفی، همچون آن گنجشکک می شوم
که خودش را به شیشه ی پنجره می کوبد.
شعر: طلعت طاهر...
هنوز این سرزمین جای خوبی ست!
چونکه غروب ها پنجره را می گشاییم،
کماکان ماه سر جای اش است.
شعر:طلعت طاهر
ترجمه: زانا کوردستانی
بیهودە امتحانت می کنم
مانند آن پیرمرد که دارو را نمی شناسد و
به داروخانه می رود و پاکت قرص هایش را نشان می دهد،
من هم لبخندت را بر چهره ام چسبانده ام و
هر بیننده ای می فهمد
شباهتمان را از روی آن لبخند.
شعر: طلعت طاهر
ترجمه:...
یکی دو ردیف که درست می کند، خراب می شود!
آن جوان در گوشه ی
چایخانه روی میز خم شده
می آورد و می برد، حتی با دومینه
در این جهان مسخره، خانه ای برایش روا دیده نمی شود.
شعر:طلعت طاهر
ترجمه: زانا کوردستانی
یکی دو ردیف که درست می کند، خراب می شود!
آن جوان در گوشه ی
چایخانه روی میز خم شده
می آورد و می برد، حتی با دومینه
در این جهان مسخره، خانه ای برایش روا دیده نمی شود.
شعر: طلعت طاهر
ترجمه: زانا کوردستانی
برای اینکه دوری تو
در یادم جایی پیدا نکند،
اجبارأ هرچه سرود و آواز را از خاطرم، پاک کردم!
اکنون در گردش با دوستانم
سر تکان می دهم
و سهیم نمی شوم دیگر در آواز خواندنشان
فقط کوتاه و آهسته می گویم:
اماااان... اماااان...
شعر: طلعت طاهر
برگردان:زانا کوردستانی
همیشگی ست قدردانی ما
اندازه ی کلمات، آوازهایمان،
زیرا آدمی در عشق و علاقه
هرگز قدرت عقب کشیدن در لحظه ی موعود را ندارد.
شعر: طلعت طاهر
ترجمه: زانا کوردستانی
حراف شده ام...
هر کسی را ببینم که تو را می شناسد:
باید احوال پنجاه نفر را از او بپرسم
تا تو میان آنان پنهان شوی و
از این طریق،
خبری کوتاه از حال تو را به دست بیاورم!.
شعر: طلعت طاهر
ترجمه: زانا کوردستانی
زمانی که می فهمم در این شهر نیستی،
همچو کودکان واکسی،
سرم را برای دیدن هیچکس بلند نمی کنم!
شعر:طلعت طاهر
ترجمه: زانا کوردستانی
از استخوان شانه ها و گردنت عیان ست:
پیش از آنکه به مقام انسانیت برسی،
درختی بودی!.
شعر: طلعت طاهر
ترجمه: زانا کوردستانی
کە تۆم نەما ئەوجا زانیم
خەڵک بۆ پیاسە ناچنە سەر قەڵاتی هەولێر
ھەر یەکەو ڕووەو گەڕەکی ئازیزێک دەوەستێ و
وەکو سەربازێکی پیر لە مەیدانی شکستەکانی خۆی دەڕوانێ!
◇
وقتی تو را از دست دادم، تازه فهمیدم
مردم برای پیاده روی به کلات هولیر نمی روند
بلکه هر کدام به سوی...
لە ڕستەی
هەتا ئاخیر لە گەڵت دەبم
!تەنیا ئاخ مایە
◇
از اول
تا آخر که با تو بمانم
فقط آه و افسوس برایم می ماند!
شعر: برگردان:
ئەو دارەی
ئەمڕۆ لە سەری خوێندکارێک درا...
ڕەگەکەکەی دەچێتەوە سەر ئەو درەختەی
سێدارەکەی قازی محەمەدی لێ دروستکرا.
◇
آن درختی
که امروز برای تخته سیاه به کار رفتە است
ریشه اش بر می گردد به آن درخت
که از آن دار اعدام قاضی محمد درست شده بود.
شعر: برگردان:
رووداوێکی دڵتەزێنە
کاتێک لە نیوەی رێگادا کەسێک بەتەنیا جێماوە و
بەر ئامۆژگاری دەکەوێ!
◇
اتفاقی نگران کننده ست،
زمانی در میانه ی راه، کسی تنها مانده باشد و
تو به پند و اندرزش مشغولی!
شعر: برگردان:
ئەم ژیانە خۆی بریندارە
هەق نەبوو تۆش بێیت و
ڕۆڵی خوێ بگێڕیت.
◇
زخم است، زندگانی ام!
روا نبود که بیایی و
نقش نمک را بازی کنی.
شعر: برگردان:
دایکم،
هەتا مردیش وایزانی سۆعبەتە
لەو ژیانە تاڵەدا،
تووشی نەخۆشی شەکرە بووبێت!
◇
مادرم،
تا زمانی که مرد، فکر می کرد شوخی ست،
در این زندگی تلخ،
چرا باید به مرض قند مبتلا بشود!
شعر: برگردان:
ھەر جارەو شیرینیەک دەنێژین
لە قەبرێکدا ئازیزێکمان
لە چاڵێکدا خەونێکمان
لە درزێکدا یادگارییەک
لە خۆڕا نیە ژیان لێرە تامی سوێرە
بەو قەبر و چاڵ و درزانە
ژیان ئەم وڵاتە بوەتە خوێدان ...!
◇
هر بار که خوب دفن می کنند
در قبری عزیزمان را،
در چاله ای رویاهایمان،
در شکافی...
بۆ ئەوەی دوریت
لە یادەوەریمدا جێگای ببێتەوە
ناچار لە مێشکمدا هەرچی گۆرانیم دەزانی سڕیمەوە
ئێستا لە سەیرانی هاوڕێکانمدا
سەر دەلەقێنم
بەژدار نابم لە گوتنەوەی گۆرانیەکان
تەنها لە کۆتایەکاندا دەڵێم :
ئاماااان ئامااان ..!
◇
برای آنکه دوری تو
در خاطرم جایی پیدا نکند،
به اجبار هرچه سرود و آواز در...